Immersion

ɪˈmɜːrʒn ɪˈmɜːʃn / / -ʒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
غسل، غوطه‌وری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The immersion of his hand in the icy water made him shudder.
- فرو بردن دستش در آب یخ، او را به لرزه انداخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immersion

  1. noun Total occupation of the attention or of the mind
    Synonyms: engrossment, absorption, enthrallment, concentration, preoccupation, prepossession
  2. noun The act of wetting something by submerging it
    Synonyms: submersion, submergence, submerging, ducking, dousing
  3. noun (astronomy) the disappearance of a celestial body prior to an eclipse
    Synonyms: ingress
    Antonyms: emersion, egress

ارجاع به لغت immersion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immersion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immersion

لغات نزدیک immersion

پیشنهاد بهبود معانی