فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Publicist

ˈpʌblɪsɪst ˈpʌblɪsɪst

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

کسب‌وکار مسئول روابط عمومی، روزنامه‌نگار، مسئول تبلیغات

The author hired a publicist to help increase book sales.

نویسنده برای افزایش فروش کتاب یک مسئول تبلیغات استخدام کرد.

The publicist organized a press conference.

مسئول روابط عمومی یک کنفرانس مطبوعاتی ترتیب داد.

noun countable

حقوقدان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد publicist

  1. noun someone who publicizes
    Synonyms:
    agent publicizer PR person publicity agent publicity person public relations consultant flack press-agent advance-man

لغات هم‌خانواده publicist

ارجاع به لغت publicist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «publicist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/publicist

لغات نزدیک publicist

پیشنهاد بهبود معانی