کسبوکار مسئول روابط عمومی، روزنامهنگار، مسئول تبلیغات
The author hired a publicist to help increase book sales.
نویسنده برای افزایش فروش کتاب یک مسئول تبلیغات استخدام کرد.
The publicist organized a press conference.
مسئول روابط عمومی یک کنفرانس مطبوعاتی ترتیب داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «publicist» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/publicist