با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Flack

flæk flæk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • noun verb - intransitive
    (عامیانه) نماینده‌ی مطبوعات
  • noun verb - intransitive
    (عامیانه) نمایندگی مطبوعات کردن
  • noun
    رجوع شود به: flak
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد flack

  1. noun Intense adverse criticism
    Synonyms: flak, fire, flak catcher, attack, blast, flack catcher
  2. noun Artillery designed to shoot upward at airplanes
    Synonyms: antiaircraft, antiaircraft-gun, flak, pom-pom, ack-ack, ack-ack gun

ارجاع به لغت flack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flack

لغات نزدیک flack

پیشنهاد بهبود معانی