گذشتهی ساده:
saddenedشکل سوم:
saddenedسومشخص مفرد:
saddensوجه وصفی حال:
saddeningغمگین کردن، محزون ساختن، افسرده کردن، افسرده شدن، غمگین شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sight of a graveyard saddens me.
منظرهی گورستان مرا محزون میکند.
It saddens me to see such injustice prevail.
وقتی که میبینم چنین بیعدالتیای حاکم است، غمگین میشوم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sadden» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sadden