با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sadden

ˈsædn ˈsædn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    saddened
  • شکل سوم:

    saddened
  • سوم‌شخص مفرد:

    saddens
  • وجه وصفی حال:

    saddening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2
غمگین کردن، محزون ساختن، افسرده کردن، افسرده شدن، غمگین شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The sight of a graveyard saddens me.
- منظره‌ی گورستان مرا محزون می‌کند.
- It saddens me to see such injustice prevail.
- وقتی که می‌بینم چنین بی‌عدالتی‌ای حاکم است، غمگین می‌شوم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sadden

  1. verb upset, depress
    Synonyms: break one’s heart, bring one down, bum out, cast down, dampen spirits, dash, deject, deplore, desolate, discourage, dishearten, dispirit, distress, down, drag down, grieve, make blue, oppress, press, put a damper on, put into a funk, throw cold water on, turn one off, weigh down
    Antonyms: cheer, delight, gladden, make happy

لغات هم‌خانواده sadden

ارجاع به لغت sadden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sadden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sadden

لغات نزدیک sadden

پیشنهاد بهبود معانی