گذشتهی ساده:
grievedشکل سوم:
grievedسومشخص مفرد:
grievesوجه وصفی حال:
grievingغمگین کردن، غصهدار کردن، محزون کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don't grieve at such trifles!
غصهی اینجور چیزهای کماهمیت را نخور!
The children's conduct grieved their mother.
رفتار آن بچهها مادرشان را ناراحت کرد.
They grieved the death of the child.
آنان به عزای مرگ کودک نشستند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «grieve» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grieve