با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Grieve

ɡriːv ɡriːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grieved
  • شکل سوم:

    grieved
  • سوم‌شخص مفرد:

    grieves
  • وجه وصفی حال:

    grieving

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
غمگین کردن، غصه‌دار کردن، محزون کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Don't grieve at such trifles!
- غصه‌ی اینجور چیزهای کم‌اهمیت را نخور!
- The children's conduct grieved their mother.
- رفتار آن بچه‌ها مادرشان را ناراحت کرد.
- They grieved the death of the child.
- آنان به عزای مرگ کودک نشستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grieve

  1. verb mourn, feel deep distress
    Synonyms: ache, bear, bemoan, bewail, carry on, complain, cry, cry a river, deplore, eat one’s heart out, endure, hang crepe, keen, lament, regret, rue, sing the blues, sorrow, suffer, take it hard, wail, weep
    Antonyms: be glad, be happy
  2. verb upset, distress someone
    Synonyms: afflict, aggrieve, agonize, break the heart of, constrain, crush, hurt, injure, pain, sadden, wound
    Antonyms: delight, please, satisfy

ارجاع به لغت grieve

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grieve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grieve

لغات نزدیک grieve

پیشنهاد بهبود معانی