گذشتهی ساده:
pinned downشکل سوم:
pinned downسومشخص مفرد:
pins downوجه وصفی حال:
pinning down(دشمن را) سرنگون کردن، احاطه کردن (با تیراندازی)، در جای خود نگه داشتن
The police managed to pin down the suspect in the abandoned warehouse.
پلیس موفق شد مظنون را در انبار متروکه احاطه کند.
The team worked together to pin down the intruder before he could reach the exit.
تیم با هم کار کردند تا مهاجم را قبلاز رسیدن به خروجی سرنگون کنند.
(کسی را به تصمیمگیری و...) وادار کردن، مجبور کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It's difficult to pin down him.
بهسختی میتوان او را مجبور کرد.
She finally managed to pin down her colleague to confirm the meeting time.
او در نهایت موفق شد همکارش را برای تایید زمان ملاقات وادار کند.
مشخص کردن، تعیین کردن
We need to pin down the exact date of the meeting to avoid any confusion.
برای جلوگیری از هرگونه سردرگمی باید تاریخ دقیق جلسه را تعیین کنیم.
She was able to pin down the source of the problem after some investigation.
او پساز مدتی بررسی توانست منبع مشکل را مشخص کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pin down» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pin-down