گذشتهی ساده:
plaguedشکل سوم:
plaguedسومشخص مفرد:
plaguesوجه وصفی حال:
plaguingشکل جمع:
plaguesافت، بلا، سرایت مرض، طاعون، به ستوه آوردن، آزار رساندن، دچار طاعون کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Wild dogs are a plague to squatters.
سگ های وحشی مایهی دردسر بیخانمانها هستند.
Rebel soldiers were a plague upon the villages.
سربازان شورشی بلای دهات بودند.
The bad-tempered woman was her husband's plague.
آن زن بدخلق آفت جان شوهرش بود.
(Shakespeare) a plague o' both your houses
لعنت بر خاندان هر دوی شما
Tremendous plagues of rats have devastated the rice fields.
هجوم مهیب موشهای صحرایی موجب از بین رفتن مزارع برنج شده است.
Backache had plagued him.
کمردرد او را ذله کرده بود.
The construction of the bridge has been plagued by bad weather.
بدی هوا ساختن پل را مختل کرده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «plague» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plague