با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Badger

ˈbædʒər ˈbædʒə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    badgered
  • شکل سوم:

    badgered
  • سوم شخص مفرد:

    badgers
  • وجه وصفی حال:

    badgering
  • شکل جمع:

    badgers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    جانورشناسی گورکن (جانوری مهره‌دار و همه‌چیزخوار از خانواده‌ی راسویان)
    • - We spotted a badger digging for food in the forest.
    • - گورکنی را دیدیم که در جنگل برای یافتن غذا زمین را می‌کند.
    • - The badger is a solitary animal that prefers to live alone in underground burrows.
    • - گورکن حیوانی تک‌زی است که ترجیح می‌دهد به‌تنهایی در لانه‌های زیرزمینی زندگی کند.
  • verb - transitive
    پایپچ شدن، کلافه کردن، اذیت کردن، ذله کردن، به ستوه آوردن
    • - She badgered her mother into finally buying her the watch.
    • - آن‌قدر پاپیچ مادرش شد تا بالاخره برایش ساعت را خرید.
    • - They badgered him with questions.
    • - او را با پرسش‌های مکرر به ستوه آوردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد badger

  1. verb nag, bother
    Synonyms: annoy, bait, bug, bully, eat, give the business, goad, harass, harry, hassle, heckle, hound, importune, insist on, needle, nudge, pester, plague, ride, tease, torment, work on

ارجاع به لغت badger

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «badger» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/badger

لغات نزدیک badger

پیشنهاد بهبود معانی