آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Bug

bʌɡ bʌɡ

گذشته‌ی ساده:

bugged

شکل سوم:

bugged

سوم‌شخص مفرد:

bugs

وجه وصفی حال:

bugging

شکل جمع:

bugs

معنی bug | جمله با bug

noun countable B1

حشره (کوچک)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

Some bugs bite humans.

برخی از حشرات انسان را می‌گزند.

That bug has beautiful wings with red spots.

آن حشره، بال‌های زیبایی با لکه‌های قرمز دارد.

noun countable informal B2

بیماری ویروسی، بیماری میکروبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The cold bug has been pretty nasty lately.

میکروب سرماخوردگی این روزها بیداد می‌کند.

She stayed home because of a bug that gave her a fever.

او به‌خاطر بیماری ویروسی‌ای که تب آورده بود، در خانه ماند.

noun countable B2

باگ، اشکال، گیر، عیب، خرابی (نرم‌افزار و وسایل الکترونیکی)

The new update is supposed to fix all the known bugs in the system.

به‌روزرسانی جدید قرار است تمام باگ‌های شناخته‌شده در سیستم را رفع کند.

Before the flight, they have to get the bugs out of the missile's guidance system.

قبل از پرواز باید عیوب دستگاه هدایت موشک را برطرف کنند.

noun countable

شنود (میکروفون مخفی)

The security team swept the conference room for any hidden bugs before the meeting began.

قبل‌از شروع جلسه، تیم امنیتی اتاق کنفرانس را برای هرگونه دستگاه شنود بررسی کرد.

He was arrested for using a bug to illegally record his business rival's conversations.

او به‌دلیل استفاده از شنود برای ضبط غیرقانونی مکالمات رقیب تجاری خود دستگیر شد.

noun singular informal

علاقه، شیفتگی، اشتیاق، شوروشوق

The gardening bug hit me last spring, and I planted dozens of flowers.

بهار گذشته علاقه‌‌ای به باغبانی به من دست داد و ده‌ها گل کاشتم.

Now he has gotten the bug for stamp collecting.

حالا دچار خوره‌ی تمبر جمع کردن شده.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a shutter bug

شیفته‌ی عکاسی

verb - transitive informal

اذیت کردن، ناراحت کردن، سر به سر گذاشتن، رنجاندن، کلافه کردن

This rainy weather is beginning to bug me.

این هوای بارانی کم‌کم دارد مرا کلافه می‌کند.

The constant noise from the construction site is bugging the neighbors.

سروصدای مداوم از محل ساخت‌وساز، همسایه‌ها را اذیت می‌کند.

verb - transitive

میکروفون مخفی کار گذاشتن، شنود گذاشتن

Watch your words because this room has been bugged.

مواظب حرف‌هایت باش؛ چون در این اتاق میکروفن مخفی کار گذاشته‌اند.

She suspected her conversations were being recorded because she thought her home was bugged.

او مشکوک بود مکالماتش ضبط می‌شوند چون فکر می‌کرد در خانه‌اش شنود گذاشته شده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

electronic bugging devices

وسایل الکترونیکی استراق سمع

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bug

  1. noun bacterium, microorganism
  1. noun insect
  1. noun obsession
  1. noun computer glitch
    Synonyms:
    problem error failure fault trouble defect flaw breakdown computer malfunction hitch something wrong
  1. verb bother, disturb
    Antonyms:
    not bother
  1. verb listen to without permission

Phrasal verbs

bug off

(عامیانه) دست از سر کسی برداشتن، ول کردن، اذیت نکردن (در انگلیس bugger off هم می‌گویند)

bug out

(عامیانه) فرار کردن، قال گذاشتن، زدن به چاک

سوال‌های رایج bug

گذشته‌ی ساده bug چی میشه؟

گذشته‌ی ساده bug در زبان انگلیسی bugged است.

شکل سوم bug چی میشه؟

شکل سوم bug در زبان انگلیسی bugged است.

شکل جمع bug چی میشه؟

شکل جمع bug در زبان انگلیسی bugs است.

وجه وصفی حال bug چی میشه؟

وجه وصفی حال bug در زبان انگلیسی bugging است.

سوم‌شخص مفرد bug چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد bug در زبان انگلیسی bugs است.

ارجاع به لغت bug

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bug» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bug

لغات نزدیک bug

پیشنهاد بهبود معانی