گذشتهی ساده:
abradedشکل سوم:
abradedسومشخص مفرد:
abradesوجه وصفی حال:
abradingساییدن، خراشیدن زدودن، پاک کردن، حک کردن، (مجازا)سر غیرت آوردن، بر انگیختن، تحریک کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Waves abrade even rocks.
امواج حتی صخرهها را هم میسایند.
Her skin was slightly abraded.
پوستش کمی خراشیدگی پیدا کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abrade» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abrade