گذشتهی ساده:
spiedشکل سوم:
spiedسومشخص مفرد:
spiesوجه وصفی حال:
spyingشکل جمع:
spiesجاسوس، جاسوسی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a German spy
جاسوس آلمانی
a spy plane
هواپیمای جاسوسی (آبشتی)
He spied for the sake of money.
برای پول جاسوسی میکرد.
One of the policemen spied him in the crowd.
یکی از پاسبانان او را در میان جمعیت شناخت.
Two of them went spying out the forest.
دو نفر از آنان برای اکتشاف جنگل رفتند.
Akbar always wants to spy into other people's private affairs.
اکبر همیشه میخواهد از کارهای خصوصی دیگران سر در بیاورد.
(بهصورت مخفیانه) اطلاعات بدست آوردن، جاسوسی کردن
(قبل از تصمیمگیری) وضعیت را ارزیابی کردن، جوانب را سنجیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spy