فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Glimpse

ɡlɪmps ɡlɪmps

شکل جمع:

glimpses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb noun countable C1

نگاه کم، نگاه آنی، نظر اجمالی، نگاه سریع، به‌اجمال دیدن، به یک نظر دیدن، اتفاقی دیدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He glimpsed at the letter, then threw it away.

نظری اجمالی به نامه انداخت و سپس آن‌را دور افکند.

I had a glimpse of her and then she disappeared in the crowd.

در یک آن او را دیدم و سپس در جمعیت ناپدید شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glimpse

  1. noun brief look
    Synonyms:
    look-see eye lamp flash glance peek squint impression sight sighting peep gander quick look slant swivel eyeball gun glom
    Antonyms:
    stare
  1. verb look briefly
    Synonyms:
    spot sight spy view eye peek check out catch sight of take in take a gander get a load of get an eyeful descry espy flash
    Antonyms:
    stare

Collocations

to catch a glimpse of

نظر اجمالی افکندن به، برای لحظه‌ای دیدن

ارجاع به لغت glimpse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glimpse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/glimpse

لغات نزدیک glimpse

پیشنهاد بهبود معانی