گذشتهی ساده:
staredشکل سوم:
staredسومشخص مفرد:
staresوجه وصفی حال:
staringخیره نگاه کردن، زل زدن، از روی تعجب و یا ترسناک کردن، خیره شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
It is impolite to stare at people.
خیرهشدن به مردم بیادبی است.
she stared into my eyes and said "you're lying!"
به چشمانم خیره شد و گفت: «دروغ میگی!»
don't stare at the neighbor's daughter!
به دختر همسایه زل نزن!
Loneliness stares between the lines of his poetry.
تنهایی در لابهلای سطرهای شعر او به چشم میخورد.
to stare somebody into confusion
با خیره شدن به کسی او را دستپاچه کردن
Danger stared us in the face.
با خطر رودررو شدیم.
نگاه خیره، چشمدوزی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
There was hostility in his stare.
نگاه خیرهی او خصومتآمیز بود.
متقابلاً به کسی خیره شدن و او را از رو بردن
1- به صورت کسی خیره شدن، به کسی براق شدن 2- روبهرو شدن با، مواجه شدن، رودررو شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stare» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stare