گذشتهی ساده:
peeredشکل سوم:
peeredسومشخص مفرد:
peersوجه وصفی حال:
peeringشکل جمع:
peersهمتا، جفت، قرین، همشأن، عضو مجلس اعیان، صاحب لقب اشرافی، رفیق، برابر کردن، همدرجه کردن، به درجه اشرافی (مثل کنت و غیره) رسیدن، برابر بودن با، به دقت نگریستن، باریک شدن، نمایان شدن، به نظر رسیدن، همال
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Scholars of the first rank welcomed him as their peer.
دانشمندان تراز اول او را به عنوان همسنخ خود با آغوش باز پذیرفتند.
He has no peers in mathematics.
در ریاضیات نظیر ندارد.
Girls and boys tend to form groups of their peers.
دختران و پسران تمایل به تشکیل گروههای همسال خود را دارند.
peer group
گروه همسالان
peer pressure
فشار همگنان
The girls were peering at us from behind trees.
دخترها از پشت درختان به ما خیره شده بودند.
The old man peered (at me) but did not recognize me.
پیرمرد با کنجکاوی به من نگاه کرد ولی مرا نشناخت.
the white clouds through which the moon peered
ابرهای سپیدی که ماه از میان آنها پدیدار شد
In spring time when plants begin to peer.
در بهاران که گیاهان آغاز به در آمدن میکنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «peer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/peer