Squint

skwɪnt skwɪnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
(برای مثال در نور شدید آفتاب یا برای بهتر دیدن در تاریکی) چشمان را هم کشیدن، اخم کردن، کورمکوری نگاه کردن، دور چشمان را چروک انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Reza squints in the sun.
- رضا در آفتاب اخم می‌کند.
- when Robab wanted to thread a needle she squinted.
- وقتی که رباب می‌خواست سوزن را نخ کند چشمان خود را هم می‌کشید.
verb - transitive verb - intransitive
زیرچشمی نگاه کردن، یک‌وری نگاه کردن، از گوشه‌ی چشم نگاه کردن، دزدکی نگاه کردن، چشمان خود را لوچ کردن
- he squinted his eyes to make the children laugh.
- برای خنداندن بچه‌ها چشمان خود را چپ می‌کرد.
adjective noun
لوچ بودن، چپ چشم بودن، لوچی، چپ چشمی، (به جهت یا عقیده و ...) تمایل داشتن، عمل هم کشیدن چشمان، تمایل، گرایش، (عامیانه) نگاه زیرچشمی، نگاه سرسری، لوچ، چپ‌چشم
- squint eyes
- چشمان لوچ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squint

  1. verb scrunch up eyes when viewing
    Synonyms: cock the eye, look, look askance, look cross-eyed, peek, peep, screw up eyes, squinch
    Antonyms: open

ارجاع به لغت squint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/squint

لغات نزدیک squint

پیشنهاد بهبود معانی