(برای مثال در نور شدید آفتاب یا برای بهتر دیدن در تاریکی) چشمان را هم کشیدن، اخم کردن، کورمکوری نگاه کردن، دور چشمان را چروک انداختن
Reza squints in the sun.
رضا در آفتاب اخم میکند.
when Robab wanted to thread a needle she squinted.
وقتی که رباب میخواست سوزن را نخ کند چشمان خود را هم میکشید.
زیرچشمی نگاه کردن، یکوری نگاه کردن، از گوشهی چشم نگاه کردن، دزدکی نگاه کردن، چشمان خود را لوچ کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
he squinted his eyes to make the children laugh.
برای خنداندن بچهها چشمان خود را چپ میکرد.
لوچ بودن، چپ چشم بودن، لوچی، چپ چشمی، (به جهت یا عقیده و ...) تمایل داشتن، عمل هم کشیدن چشمان، تمایل، گرایش، (عامیانه) نگاه زیرچشمی، نگاه سرسری، لوچ، چپچشم
squint eyes
چشمان لوچ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «squint» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/squint