فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Squint

skwɪnt skwɪnt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive

(برای مثال در نور شدید آفتاب یا برای بهتر دیدن در تاریکی) چشمان را هم کشیدن، اخم کردن، کورمکوری نگاه کردن، دور چشمان را چروک انداختن

Reza squints in the sun.

رضا در آفتاب اخم می‌کند.

when Robab wanted to thread a needle she squinted.

وقتی که رباب می‌خواست سوزن را نخ کند چشمان خود را هم می‌کشید.

verb - transitive verb - intransitive

زیرچشمی نگاه کردن، یک‌وری نگاه کردن، از گوشه‌ی چشم نگاه کردن، دزدکی نگاه کردن، چشمان خود را لوچ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

he squinted his eyes to make the children laugh.

برای خنداندن بچه‌ها چشمان خود را چپ می‌کرد.

adjective noun

لوچ بودن، چپ چشم بودن، لوچی، چپ چشمی، (به جهت یا عقیده و ...) تمایل داشتن، عمل هم کشیدن چشمان، تمایل، گرایش، (عامیانه) نگاه زیرچشمی، نگاه سرسری، لوچ، چپ‌چشم

squint eyes

چشمان لوچ

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squint

  1. verb scrunch up eyes when viewing
    Synonyms:
    look peek peep screw up eyes squinch look askance cock the eye look cross-eyed
    Antonyms:
    open

ارجاع به لغت squint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/squint

لغات نزدیک squint

پیشنهاد بهبود معانی