آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Associate

    əˈsoʊʃieɪt əˈsəʊʃieɪt / / əˈsəʊsi- əˈsəʊʃieɪt / / əˈsəʊsi-

    گذشته‌ی ساده:

    associated

    شکل سوم:

    associated

    سوم‌شخص مفرد:

    associates

    وجه وصفی حال:

    associating

    شکل جمع:

    associates

    معنی associate | جمله با associate

    verb - transitive C1

    ربط دادن، مرتبط دانستن، پیوند دادن، تداعی کردن

    People often associate red with danger or warning.

    مردم اغلب رنگ قرمز را با خطر یا هشدار ربط می‌دهند.

    Do you associate any particular smells with your grandmother’s house?

    آیا بوی خاصی را با خانه‌ی مادربزرگت مرتبط می‌دانی؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He associated with thieves and killers.

    او با دزدان و آدمکشان محشور شد.

    to associate rain with grief

    باران را با حزن تداعی کردن

    noun countable

    همکار، شریک، همراه، دوست، آشنا، هم‌دست

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The suspect was arrested along with two of his associates.

    مظنون همراه با دو نفر از هم‌دستانش دستگیر شد.

    Mr. Kim met with his business associate to discuss the merger.

    آقای کیم با شریک کاری‌اش برای بحث درباره‌ی ادغام شرکت‌ها ملاقات کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Mohsen and two of his associates

    محسن و دو نفر از همکارانش

    Non-doctors can only become associate members of the club.

    غیر دکترها فقط می‌توانند عضو وابسته‌ی انجمن باشند.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی دارنده‌ی مدرک کاردانی، دارنده‌ی مدرک فوق‌دیپلم

    She is an associate of applied science in nursing.

    او دارای مدرک کاردانی علوم کاربردی در پرستاری است.

    The college offers programs leading to an associate of arts.

    این کالج برنامه‌هایی برای دریافت مدرک کاردانی هنر ارائه می‌دهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    associate of arts

    فوق‌دیپلم هنر

    adjective

    دستیار، معاون

    She was promoted to associate director last year.

    او سال گذشته به سمت معاون مدیر ارتقا یافت.

    The film's associate producer handled post-production.

    دستیار تهیه‌کننده‌‌ی فیلم، مسئول مرحله‌ی پس‌تولید بود.

    verb - intransitive verb - transitive

    متحد شدن، یکپارچه شدن، یکپارچه کردن، هم‌پیمان شدن، شریک شدن، همراه شدن

    Two party members became associated with socialists.

    دو نفر از اعضای حزب با سوسیالیست‌ها متحد شدند.

    They associated with each other for business and travel.

    آن‌ها برای امور کاری و سفر با هم همراه بودند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد associate

    1. noun colleague
      Synonyms:
      co-worker partner fellow friend mate companion ally helper assistant collaborator comrade affiliate cohort accomplice sidekick peer pal confederate crony compatriot aid auxiliary cooperator consort buddy chum one of the folks pard playmate clubber branch offshoot kissing cousin joiner accessory
      Antonyms:
      opponent competitor enemy rival foe antagonist stranger
    1. verb connect in the mind
      Synonyms:
      relate connect link join combine unite couple pair mix group identify correlate affiliate league concord blend bracket conjoin lump together yoke
      Antonyms:
      separate divide disconnect part disjoin sever dissociate disunite
    1. verb befriend
      Synonyms:
      join mingle fraternize accompany hang out consort hobnob amalgamate get together team up hang around mix buddy up pal up tie in work with go along with run with tie up befriends bunch up confederate get in with string along with take up with gang up swing with pool go partners throw in together line up with get into run around with be in cahoots hang out with play footsie with get in on truck with
      Antonyms:
      avoid disjoin divorce disassociate disunite

    Collocations

    associate diploma

    فوق‌دیپلم

    to associate oneself

    همکاری کردن با، وابستگی پیدا کردن با، هم‌نشین شدن

    to be associated with

    رابطه داشتن با، مربوط بودن با، همکاری داشتن با

    سوال‌های رایج associate

    گذشته‌ی ساده associate چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده associate در زبان انگلیسی associated است.

    شکل سوم associate چی میشه؟

    شکل سوم associate در زبان انگلیسی associated است.

    شکل جمع associate چی میشه؟

    شکل جمع associate در زبان انگلیسی associates است.

    وجه وصفی حال associate چی میشه؟

    وجه وصفی حال associate در زبان انگلیسی associating است.

    سوم‌شخص مفرد associate چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد associate در زبان انگلیسی associates است.

    ارجاع به لغت associate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «associate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/associate

    لغات نزدیک associate

    • - assoc
    • - associable
    • - associate
    • - associate degree
    • - associate diploma
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلتان غذا قلیان قورت غوره غیظ فائض فطرت فراق فصیح فضول التزام فهرست قانون‌گذار قانون گذاری کردن
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.