آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Associate

əˈsoʊʃieɪt əˈsəʊʃieɪt / / əˈsəʊsi- əˈsəʊʃieɪt / / əˈsəʊsi-

گذشته‌ی ساده:

associated

شکل سوم:

associated

سوم‌شخص مفرد:

associates

وجه وصفی حال:

associating

شکل جمع:

associates

معنی associate | جمله با associate

verb - transitive C1

ربط دادن، مرتبط دانستن، پیوند دادن، تداعی کردن

People often associate red with danger or warning.

مردم اغلب رنگ قرمز را با خطر یا هشدار ربط می‌دهند.

Do you associate any particular smells with your grandmother’s house?

آیا بوی خاصی را با خانه‌ی مادربزرگت مرتبط می‌دانی؟

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He associated with thieves and killers.

او با دزدان و آدمکشان محشور شد.

to associate rain with grief

باران را با حزن تداعی کردن

noun countable

همکار، شریک، همراه، دوست، آشنا، هم‌دست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The suspect was arrested along with two of his associates.

مظنون همراه با دو نفر از هم‌دستانش دستگیر شد.

Mr. Kim met with his business associate to discuss the merger.

آقای کیم با شریک کاری‌اش برای بحث درباره‌ی ادغام شرکت‌ها ملاقات کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Mohsen and two of his associates

محسن و دو نفر از همکارانش

Non-doctors can only become associate members of the club.

غیر دکترها فقط می‌توانند عضو وابسته‌ی انجمن باشند.

noun countable

انگلیسی آمریکایی دارنده‌ی مدرک کاردانی، دارنده‌ی مدرک فوق‌دیپلم

She is an associate of applied science in nursing.

او دارای مدرک کاردانی علوم کاربردی در پرستاری است.

The college offers programs leading to an associate of arts.

این کالج برنامه‌هایی برای دریافت مدرک کاردانی هنر ارائه می‌دهد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

associate of arts

فوق‌دیپلم هنر

adjective

دستیار، معاون

She was promoted to associate director last year.

او سال گذشته به سمت معاون مدیر ارتقا یافت.

The film's associate producer handled post-production.

دستیار تهیه‌کننده‌‌ی فیلم، مسئول مرحله‌ی پس‌تولید بود.

verb - intransitive verb - transitive

متحد شدن، یکپارچه شدن، یکپارچه کردن، هم‌پیمان شدن، شریک شدن، همراه شدن

Two party members became associated with socialists.

دو نفر از اعضای حزب با سوسیالیست‌ها متحد شدند.

They associated with each other for business and travel.

آن‌ها برای امور کاری و سفر با هم همراه بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد associate

  1. verb befriend
    Synonyms:
    join mingle fraternize accompany hang out consort hobnob amalgamate get together team up hang around mix buddy up pal up tie in work with go along with run with tie up befriends bunch up confederate get in with string along with take up with gang up swing with pool go partners throw in together line up with get into run around with be in cahoots hang out with play footsie with get in on truck with

Collocations

associate diploma

فوق‌دیپلم

to associate oneself

همکاری کردن با، وابستگی پیدا کردن با، هم‌نشین شدن

to be associated with

رابطه داشتن با، مربوط بودن با، همکاری داشتن با

سوال‌های رایج associate

گذشته‌ی ساده associate چی میشه؟

گذشته‌ی ساده associate در زبان انگلیسی associated است.

شکل سوم associate چی میشه؟

شکل سوم associate در زبان انگلیسی associated است.

شکل جمع associate چی میشه؟

شکل جمع associate در زبان انگلیسی associates است.

وجه وصفی حال associate چی میشه؟

وجه وصفی حال associate در زبان انگلیسی associating است.

سوم‌شخص مفرد associate چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد associate در زبان انگلیسی associates است.

ارجاع به لغت associate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «associate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/associate

لغات نزدیک associate

پیشنهاد بهبود معانی