با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Buddy

ˈbʌdi ˈbʌdi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
رفیق، یار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- One of his buddies
- یکی از رفقای او
- Hey, buddy. This is your car?
- هی رفیق. این ماشین توئه؟
verb - intransitive
دوست شدن، رفیق شدن
- He buddied up with the other sailor.
- با آن ملوان دیگر دوست شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buddy

  1. noun friend
    Synonyms: associate, chum, co-mate, companion, comrade, confidant, co-worker, crony, intimate, mate, pal, peer, sidekick
    Antonyms: enemy

ارجاع به لغت buddy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buddy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buddy

لغات نزدیک buddy

پیشنهاد بهبود معانی