رفیق، یار
One of his buddies
یکی از رفقای او
Hey, buddy. This is your car?
هی رفیق. این ماشین توئه؟
دوست شدن، رفیق شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He buddied up with the other sailor.
با آن ملوان دیگر دوست شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «buddy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buddy