فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Buddy

ˈbʌdi ˈbʌdi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    رفیق، یار
    • - One of his buddies
    • - یکی از رفقای او
    • - Hey, buddy. This is your car?
    • - هی رفیق. این ماشین توئه؟
  • verb - intransitive
    دوست شدن، رفیق شدن
    • - He buddied up with the other sailor.
    • - با آن ملوان دیگر دوست شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد buddy

  1. noun friend
    Synonyms: associate, chum, co-mate, companion, comrade, confidant, co-worker, crony, intimate, mate, pal, peer, sidekick
    Antonyms: enemy

ارجاع به لغت buddy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buddy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buddy

لغات نزدیک buddy

پیشنهاد بهبود معانی