آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Buddy

ˈbʌdi ˈbʌdi

معنی buddy | جمله با buddy

noun countable C1

رفیق، یار

One of his buddies

یکی از رفقای او

Hey, buddy. This is your car?

هی رفیق. این ماشین توئه؟

verb - intransitive

دوست شدن، رفیق شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He buddied up with the other sailor.

با آن ملوان دیگر دوست شد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد buddy

  1. noun friend
    Antonyms:

ارجاع به لغت buddy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buddy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buddy

لغات نزدیک buddy

پیشنهاد بهبود معانی