گذشتهی ساده:
connectedشکل سوم:
connectedسومشخص مفرد:
connectsوجه وصفی حال:
connectingمتصل شدن، مرتبط شدن، وصل شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Please connect the cable to the router.
لطفاً کابل را به روتر وصل کنید.
The two roads connect at the intersection.
این دو جاده در تقاطع به هم متصل میشوند.
Can you connect with the server to retrieve the data?
آیا میتوانید به سرور متصل شوید تا دادهها را بازیابی کنید؟
to connect two wires
دو سیم را بههم وصل کردن
Connect the edges of the planks properly!
لبهی تختهها را درست بههم جفت بکن!
to connect germs with disease
میکروب و بیماری را باهم مرتبط دانستن
ارتباط دادن، ربط دادن، وصل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The detective was able to connect the suspect with the crime scene.
کارآگاه توانست مظنون را با صحنهی جرم ارتباط دهد.
The documentary aims to connect historical events with current issues.
این مستند هدفش ارتباط دادن رویدادهای تاریخی با مسائل کنونی است.
Teachers should connect the curriculum with real-world applications.
معلمان باید برنامهی درسی را به کاربردهای آنها در دنیای واقعی وصل کنند.
Those two events are not connected.
آن دو رویداد ربطی به هم ندارند.
I did not connect him with the theatre.
فکر نمیکردم او با تئاتر سروکار داشته باشد.
ارتباط برقرار کردن
He always finds a way to connect with his audience during presentations.
او همیشه راهی برای ارتباط برقرار کردن با شنوندگانش در طول ارائهها پیدا میکند.
It's important to connect with your team to foster collaboration.
مهم است که با تیم خود ارتباط برقرار کنید تا همکاری را تقویت کنید.
She struggled to connect with her new classmates at first.
او در ابتدا در برقراری ارتباط با همکلاسیهای جدیدش مشکل داشت.
Even after years apart, they still managed to connect as if no time had passed.
حتی بعداز سالها جدایی، باز هم توانستند به گونهای ارتباط برقرار کنند که انگار هیچ زمانی نگذشته است.
وصل کردن، متصل کردن (تماس)
She connected me to the customer service representative.
او من را به نمایندهی خدمات مشتری متصل کرد.
Can you connect me with the IT department?
آیا میتوانید من را به بخش IT وصل کنید؟
Connect me with Paris.
تلفن مرا به پاریس وصل کنید (پاریس را بدهید).
(ترن و اتوبوس و غیره) با هم تلاقی داشتن (به طوری که مسافران بتوانند از یکی به دیگری بروند)
A few bus lines connect at the crossroads.
در این چهارراه چند خط اتوبوس باهم تلاقی دارند.
The trains connect at the central station for an easy transfer.
قطارها در ایستگاه مرکزی برای انتقال آسان با هم تلاقی دارند.
ورزش برخورد داشتن، ضربه زدن، پرتاب داشتن، شوت زدن (بهصورت موفق)
She swung the bat, hoping to connect with the ball.
او چوب را چرخاند و امیدوار بود که با توپ برخورد کند.
He aimed carefully, but his foot did not connect with the ball.
او بادقت هدفگیری کرد، اما پایش به توپ ضربه نزد.
He connected on eighty percent of his attempts at the basket.
او در هشتاد درصد از پرتابهای خود به حلقهی بسکتبال موفق بوده است.
(به برق یا آب یا گاز) وصل کردن
با مخاطبان خود ارتباط برقرار کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «connect» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/connect