گذشتهی ساده:
interlockedشکل سوم:
interlockedسومشخص مفرد:
interlocksوجه وصفی حال:
interlockingشکل جمع:
interlocksدر هم قفل شدن، در هم چفت شدن، درگیر شدن، به هم پیوستن
The pieces of the toy interlock easily.
قطعات اسباببازی بهراحتی در هم چفت میشوند.
The gears interlock perfectly.
چرخدندهها بهطور کامل در هم قفل میشوند.
درهمقفلشدگی، درهمچفتشدگی، درهمرفتگی، اتصال درهم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
There was a complex interlock between the parts of the system.
بین اجزای سیستم اتصال پیچیدهای وجود داشت.
The interlock of the floor tiles made installation easy.
درهمرفتگی کاشیهای کف زمین، نصب آنها را آسان کرد.
an interlock on an elevator door
هموابستگر درب آسانسور (که فقط هنگام توقف دستگاه باز میشود)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «interlock» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interlock