آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ بهمن ۱۴۰۲

    Mesh

    meʃ meʃ

    گذشته‌ی ساده:

    meshed

    شکل سوم:

    meshed

    سوم‌شخص مفرد:

    meshes

    وجه وصفی حال:

    meshing

    شکل جمع:

    meshes

    معنی mesh | جمله با mesh

    noun countable uncountable

    توری

    The mesh screen allowed fresh air to flow into the room.

    تخته‌حفاظ توری اجازه می‌داد هوای تازه وارد اتاق شود.

    The artist used colorful mesh fabric to create a sculpture.

    این هنرمند از پارچه‌ی توری رنگارنگ برای خلق مجسمه استفاده کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    سازگار بودن، جمع‌وجور شدن، هماهنگ شدن، با هم خواندن، تلفیق کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    Their personalities just didn't mesh, leading to constant disagreements.

    شخصیت آنان به هم نمی‌خورد و منجر به اختلاف‌نظرهای مداوم می‌شد.

    The colors of the painting meshed.

    رنگ‌های نقاشی سازگار بودند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We want to mesh our vast natural resources with their capital and know-how.

    می‌خواهیم منابع عظیم طبیعی خود را با سرمایه و دانش آن‌ها هماهنگ کنیم.

    verb - intransitive

    متصل شدن، در هم گیر کردن، در هم گیر افتادن (چرخ‌دنده‌ها)

    The gears failed to mesh, causing the machine to malfunction.

    چرخ‌دنده‌ها به هم متصل نشدند و باعث اختلال در عملکرد ماشین شد.

    The gears meshed perfectly, allowing the machine to run smoothly.

    چرخ‌دنده‌ها کاملا در هم گیر کردند و به دستگاه اجازه دادند تا نرم کار کند.

    noun

    سوراخ (هر یک از سوراخ‌های تور و غیره)

    A net with almost invisible meshes.

    تور که سوراخ‌های آن تقریبا نامرئی هستند.

    the meshes of a sieve

    سوراخ‌های الک

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Be careful not to get tangled in the mesh of the volleyball net.

    مراقب باشید در سوراخ تور والیبال گیر نکنید.

    noun

    هر چیز تورمانند

    The fabric of the dress had a beautiful mesh overlay.

    پارچه‌ی لباس رویی تورمانند زیبایی داشت.

    The mesh pattern on the dress gave it a modern look.

    طرح تورمانند روی لباس ظاهری مدرن به آن بخشیده است.

    noun

    شبکه

    a mesh of narrow streets

    شبکه‌ای از خیابان‌های باریک

    the mesh of thoughts in his mind

    شبکه‌ای از افکار در ذهن او

    verb - intransitive verb - transitive

    با تور گرفتن، صید کردن، به تور افتادن (ماهی)

    The fish will not mesh today.

    امروز ماهی‌ها به تور نمی‌افتند.

    The fisherman cast his net to mesh a large haul of fish.

    ماهیگیر تور خود را پرتاب کرد تا ماهی بزرگی را صید کند.

    verb - intransitive verb - transitive

    گیر کردن، گیر افتادن، گیر انداختن، به دام انداختن

    The ship's anchor had become meshed in rocks.

    لنگر کشتی در صخره‌ها گیر کرده بود.

    Her involvement in the scandal meshed her in a mess of legal troubles.

    دخالت او در این رسوایی او را درگیر مشکلات قانونی کرد.

    noun

    کامپیوتر توری، مش (شبکه‌ای که به‌صورت نقطه‌‌ای و یا گره‌ای دستگاه‌ها را به هم متصل می‌کند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    Each node in the mesh was responsible for relaying data to the next device.

    هر گره در توری مسئول انتقال داده‌ها به دستگاه بعدی بود.

    The reliability of the network depended on the strength of the mesh.

    اطمینان‌پذیری شبکه به قدرت مش بستگی دارد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد mesh

    1. noun netting, entanglement
      Synonyms:
      net web trap snare tangle entanglement maze labyrinth network knot screen jungle cobweb toils snarl reticulation plexus skein tracery morass
    1. verb entangle, connect
      Synonyms:
      connect combine fit agree engage coordinate harmonize catch ensnare trap snare tangle come together interlock knit enmesh dovetail
      Antonyms:
      disconnect untangle unmesh

    سوال‌های رایج mesh

    گذشته‌ی ساده mesh چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده mesh در زبان انگلیسی meshed است.

    شکل سوم mesh چی میشه؟

    شکل سوم mesh در زبان انگلیسی meshed است.

    شکل جمع mesh چی میشه؟

    شکل جمع mesh در زبان انگلیسی meshes است.

    وجه وصفی حال mesh چی میشه؟

    وجه وصفی حال mesh در زبان انگلیسی meshing است.

    سوم‌شخص مفرد mesh چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد mesh در زبان انگلیسی meshes است.

    ارجاع به لغت mesh

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «mesh» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mesh

    لغات نزدیک mesh

    • - mesenchyme
    • - mesentery
    • - mesh
    • - meshach
    • - meshuga
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.