گذشتهی ساده:
meshedشکل سوم:
meshedسومشخص مفرد:
meshesوجه وصفی حال:
meshingشکل جمع:
meshesتوری
The mesh screen allowed fresh air to flow into the room.
تختهحفاظ توری اجازه میداد هوای تازه وارد اتاق شود.
The artist used colorful mesh fabric to create a sculpture.
این هنرمند از پارچهی توری رنگارنگ برای خلق مجسمه استفاده کرد.
سازگار بودن، جمعوجور شدن، هماهنگ شدن، با هم خواندن، تلفیق کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Their personalities just didn't mesh, leading to constant disagreements.
شخصیت آنان به هم نمیخورد و منجر به اختلافنظرهای مداوم میشد.
The colors of the painting meshed.
رنگهای نقاشی سازگار بودند.
We want to mesh our vast natural resources with their capital and know-how.
میخواهیم منابع عظیم طبیعی خود را با سرمایه و دانش آنها هماهنگ کنیم.
متصل شدن، در هم گیر کردن، در هم گیر افتادن (چرخدندهها)
The gears failed to mesh, causing the machine to malfunction.
چرخدندهها به هم متصل نشدند و باعث اختلال در عملکرد ماشین شد.
The gears meshed perfectly, allowing the machine to run smoothly.
چرخدندهها کاملا در هم گیر کردند و به دستگاه اجازه دادند تا نرم کار کند.
سوراخ (هر یک از سوراخهای تور و غیره)
A net with almost invisible meshes.
تور که سوراخهای آن تقریبا نامرئی هستند.
the meshes of a sieve
سوراخهای الک
Be careful not to get tangled in the mesh of the volleyball net.
مراقب باشید در سوراخ تور والیبال گیر نکنید.
هر چیز تورمانند
The fabric of the dress had a beautiful mesh overlay.
پارچهی لباس رویی تورمانند زیبایی داشت.
The mesh pattern on the dress gave it a modern look.
طرح تورمانند روی لباس ظاهری مدرن به آن بخشیده است.
شبکه
a mesh of narrow streets
شبکهای از خیابانهای باریک
the mesh of thoughts in his mind
شبکهای از افکار در ذهن او
با تور گرفتن، صید کردن، به تور افتادن (ماهی)
The fish will not mesh today.
امروز ماهیها به تور نمیافتند.
The fisherman cast his net to mesh a large haul of fish.
ماهیگیر تور خود را پرتاب کرد تا ماهی بزرگی را صید کند.
گیر کردن، گیر افتادن، گیر انداختن، به دام انداختن
The ship's anchor had become meshed in rocks.
لنگر کشتی در صخرهها گیر کرده بود.
Her involvement in the scandal meshed her in a mess of legal troubles.
دخالت او در این رسوایی او را درگیر مشکلات قانونی کرد.
کامپیوتر توری، مش (شبکهای که بهصورت نقطهای و یا گرهای دستگاهها را به هم متصل میکند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
Each node in the mesh was responsible for relaying data to the next device.
هر گره در توری مسئول انتقال دادهها به دستگاه بعدی بود.
The reliability of the network depended on the strength of the mesh.
اطمینانپذیری شبکه به قدرت مش بستگی دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mesh» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mesh