به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Morass

məˈræs məˈræs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    مرداب، باتلاق
    • - He needs to be helped out of the spiritual morass in which he has been wallowing.
    • - بایستی او را از آن منجلاب روحی که در آن دست‌و‌پا می‌زند، رهانید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد morass

  1. noun bog; mess
    Synonyms: chaos, confusion, fen, jam, jungle, knot, labyrinth, marsh, maze, mesh, mix-up, muddle, quagmire, skein, snarl, swamp, tangle, web
    Antonyms: order, organization

ارجاع به لغت morass

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «morass» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/morass

لغات نزدیک morass

پیشنهاد بهبود معانی