گذشتهی ساده:
swampedشکل سوم:
swampedسومشخص مفرد:
swampsوجه وصفی حال:
swampingشکل جمع:
swampsسیاه آب، مرداب، باتلاق، در باتلاق فرو بردن، دچار کردن، مستغرق شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a swamp bird
مرغ باتلاقزی
A tall wave swamped the boat.
یک موج بلند قایق را غرق کرد.
We were swamped with letters.
سیلی از نامه بهسوی ما سرازیر شده بود.
I am swamped with work.
کار زیاد مرا ذله کرده است.
swamped with debts
سخت گرفتار قرض
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «swamp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swamp