امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Surfeit

ˈsɜrːfɪt ˈsɜːfɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
پرخوردن، زیاده‌روی، امتلا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a surfeit of compliments
- افراط در تعارف
- a surfeit of fatty foods
- زیاده‌روی در غذاهای پرچربی
- He surfeited himself with food and drink.
- با خوراکی و نوشیدنی خودش را اشباع کرد.
- young men who are surfeited with pleasure
- مردان جوانی که لذت زیاد آن‌ها را وازده است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surfeit

  1. noun excess
    Synonyms:
    bellyful glut overabundance overflow overfullness overindulgence overkill overmuch overplus plenitude plethora profusion remainder repletion satiety satisfaction saturation superabundance superfluity surplus up to here
    Antonyms:
    base core lack main necessity need want
  1. verb overfill
    Synonyms:
    cloy cram eat fill glut gorge jade overfeed overindulge pall sate satiate satisfy stuff
    Antonyms:
    deplete use up

ارجاع به لغت surfeit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surfeit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/surfeit

لغات نزدیک surfeit

پیشنهاد بهبود معانی