سیرکردن، بیرغبت کردن، بیمیل شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The wedding cake really cloyed me.
کیک عروسی دلم را حسابی زد.
cloyed
زده، دلزده، بیزار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cloy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cloy