سیر کردن، راضی کردن، فرونشاندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Foods that are too sweet sate me fast.
خوراکهای خیلی شیرین زود مرا دلزده میکنند.
After a short while, the harem's pleasures sated him.
پس از اندک زمانی، لذایذ حرمسرا او را اشباع کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sate