Sate

ˈseɪt seɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
سیر کردن، راضی کردن، فرونشاندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Foods that are too sweet sate me fast.
- خوراک‌های خیلی شیرین زود مرا دل‌زده می‌کنند.
- After a short while, the harem's pleasures sated him.
- پس از اندک زمانی، لذایذ حرم‌سرا او را اشباع کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sate

  1. verb To satisfy to the full or to excess
    Synonyms: satiate, glut, surfeit, cloy, gorge, engorge, gratify, pall, overfill, satisfy, replete, stuff, fill

ارجاع به لغت sate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sate

لغات نزدیک sate

پیشنهاد بهبود معانی