Overmuch

ˌoʊvərˈmʌtʃ ˌəʊvəˈmʌtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective adverb
زیاد، زیاده از حد، به حد افراط، به‌ مقدار زیاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overmuch

  1. adjective Exceeding a normal or reasonable limit
    Synonyms: excessive, exorbitant, extravagant, extreme, immoderate, inordinate, overabundant, undue
  2. adverb Too much
    Synonyms: overly, unduly, too-much, super
  3. noun An amount or quantity beyond what is needed, desired, or appropriate
    Synonyms: excess, fat, glut, overage, overflow, overrun, overabundance, overstock, oversupply, superfluity, surplus, surplusage, overmuchness, superabundance

ارجاع به لغت overmuch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overmuch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overmuch

لغات نزدیک overmuch

پیشنهاد بهبود معانی