آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Wash

wɒːʃ / / wɑːʃ wɒʃ

گذشته‌ی ساده:

washed

شکل سوم:

washed

سوم‌شخص مفرد:

washes

وجه وصفی حال:

washing

شکل جمع:

washes

معنی wash | جمله با wash

verb - transitive A1

شستن، شست‌وشو دادن، پاک کردن، تمیز کردن (با آب)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

مشاهده

She washed her hands.

دستان خود را شست.

Washing dishes was not easy.

شستن ظرف‌ها آسان نبود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Washing cars in the street is forbidden.

شستن اتومبیل در خیابان ممنوع است.

This cloth doesn't wash well.

این پارچه خوب شسته نمی‌شود.

to wash clothes

رخت شستن

to wash the wound with water

زخم را با آب شستشو دادن

The flood washed away five houses.

سیل پنج خانه را برد.

Heavy rains washed away the topsoil.

باران سنگین رو خاک را شست و برد.

My sins are now washed away.

اکنون گناهان من بخشوده شده‌اند.

verb - intransitive A1

شستن (بدن یا بخشی از آن با آب و صابون)

در انگلیسی آمریکایی از wash up هم استفاده می‌شود.

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

After playing outside, the children washed quickly and sat at the table.

بچه‌ها بعداز بازی در بیرون سریع خودشان را شستند و سر میز نشستند.

He went to wash before going to bed.

او قبل‌از خواب رفت تا خودش را بشوید.

verb - intransitive

ادبی جریان یافتن آب

Rainwater washed into the narrow streets of the old town.

آب باران در خیابان‌های باریک شهر قدیمی جاری شد.

She closed her eyes and let the cool water wash over her face.

او چشمانش را بست و گذاشت آب خنک روی صورتش جاری شود.

noun countable A2

شست‌وشو

The doctor advised him to give the wound a gentle wash twice a day.

پزشک به او توصیه کرد زخم را روزی دو بار به‌آرامی شست‌وشو دهد.

The car looks much better after a wash.

ماشین بعداز شست‌وشو خیلی بهتر به نظر می‌رسد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

mouthwash

دهان‌شویه

a carwash

محل اتومبیل‌شویی

noun singular

(the wash) لباس‌های شستنی، رخت‌ها

She put the wash in a basket.

او رخت‌های شستنی را در سبد گذاشت.

She separated the white wash from the colored wash.

او رخت‌های سفید را از رخت‌های رنگی جدا کرد.

noun countable

لایه‌ی نازک رنگ

Before the paint dried, he applied a quick wash to balance the tones.

قبل‌از اینکه رنگ خشک شود، لایه‌ی نازکی زد تا تن‌ آن را متعادل کند.

The painter finished the portrait with a delicate wash to blend the shadows.

نقاش، پرتره را با لایه‎‌ی نازک رنگ به پایان رساند تا سایه‌ها را یکدست کند.

noun singular countable

انگلیسی آمریکایی مساوی، بی‌فایده، خنثی (موقعیتی که دو چیز متفاوت به تعادل می‌رسند)

The advantages and disadvantages are a wash, so the deal doesn’t really matter.

مزایا و معایب مساوی درآمده‌اند، بنابراین این معامله واقعاً اهمیتی ندارد.

They gained new customers but lost old ones, making it a wash.

آن‌ها مشتریان جدیدی به دست آوردند اما مشتریان قدیمی را از دست دادند، که نتیجه را خنثی کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The extra costs made the savings a wash in the end.

هزینه‌های اضافی در نهایت پس‌انداز را بی‌فایده کرد.

noun singular

ادبی صدای موج، صدای برخورد آب

The wash of the river against the rocks echoed through the valley.

صدای برخورد رودخانه با صخره‌ها در دره طنین‌انداز شد.

He opened the window and heard the wash of the sea below.

او پنجره را باز کرد و صدای موج‌های دریا در پایین را شنید.

noun singular

انگلیسی آمریکایی (the wash) رخت‌شویی، شست‌وشو

Adding baking soda to the wash helps remove stains.

اضافه کردن جوش‌شیرین به رخت‌شویی به از بین بردن لکه‌ها کمک می‌کند.

She always does the wash on Saturdays.

او همیشه روزهای شنبه لباس‌ها را می‌شوید.

suffix

(wash-) فریب‌کاری

Consumers are becoming more aware of greenwashed advertising campaigns.

مصرف‌کنندگان نسبت به کارزارهای تبلیغاتی سبزشده آگاه‌تر می‌شوند.

The festival organizers rejected sponsorship to avoid pinkwashing.

برگزارکنندگان جشنواره حمایت مالی را رد کردند تا از صورتی‌شویی جلوگیری کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد wash

  1. noun laundry, bath
    Synonyms:
    washing cleaning bathing scrub rinse shampoo shower cleansing ablution dirty clothes laundering bathe
  1. noun wave; water movement
  1. noun coloring
  1. verb be convincing
    Synonyms:
    convince be reasonable be plausible be acceptable hold water stand up carry weight hold up bear scrutiny endure stick

Phrasal verbs

wash away

شستن و با خود بردن، زدودن

wash down

(با آب یا بخار و غیره) شستن، پاک کردن

(لقمه را) با آب قورت دادن

wash out

شستشو کردن، کثافات را پاک کردن

wash over (someone)

(انگلیس- عامیانه) متوجه (چیزی) نشدن

wash up

شستن

Phrasal verbs بیشتر

wash off

شستن و با خود بردن

wash over

متوجه چیزی نشدن

احساسات کسی را تحت تاثیر قرار دادن

خیز برداشتن

Collocations

be in the wash

درحال شسته شدن بودن، هنوز خیس بودن

machine-wash, vt.

با ماشین رختشویی شستن

Idioms

come out in the wash

(عامیانه) 1- دیر یا زود معلوم شدن 2- خود به خود معین یا حل شدن

wash one's hands of (something)

(نسبت به چیزی) از خود سلب مسئولیت کردن، از ادامه‌ی کاری خودداری کردن، دست از کاری شستن

لغات هم‌خانواده wash

  • verb - transitive
    wash

سوال‌های رایج wash

گذشته‌ی ساده wash چی میشه؟

گذشته‌ی ساده wash در زبان انگلیسی washed است.

شکل سوم wash چی میشه؟

شکل سوم wash در زبان انگلیسی washed است.

شکل جمع wash چی میشه؟

شکل جمع wash در زبان انگلیسی washes است.

وجه وصفی حال wash چی میشه؟

وجه وصفی حال wash در زبان انگلیسی washing است.

سوم‌شخص مفرد wash چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد wash در زبان انگلیسی washes است.

ارجاع به لغت wash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wash

لغات نزدیک wash

پیشنهاد بهبود معانی