آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۷ شهریور ۱۴۰۴

    Wash

    wɒːʃ / / wɑːʃ wɒʃ

    گذشته‌ی ساده:

    washed

    شکل سوم:

    washed

    سوم‌شخص مفرد:

    washes

    وجه وصفی حال:

    washing

    شکل جمع:

    washes

    معنی wash | جمله با wash

    verb - transitive A1

    شستن، شست‌وشو دادن، پاک کردن، تمیز کردن (با آب)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    She washed her hands.

    دستان خود را شست.

    Washing dishes was not easy.

    شستن ظرف‌ها آسان نبود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Washing cars in the street is forbidden.

    شستن اتومبیل در خیابان ممنوع است.

    This cloth doesn't wash well.

    این پارچه خوب شسته نمی‌شود.

    to wash clothes

    رخت شستن

    to wash the wound with water

    زخم را با آب شستشو دادن

    The flood washed away five houses.

    سیل پنج خانه را برد.

    Heavy rains washed away the topsoil.

    باران سنگین رو خاک را شست و برد.

    My sins are now washed away.

    اکنون گناهان من بخشوده شده‌اند.

    verb - intransitive A1

    شستن (بدن یا بخشی از آن با آب و صابون)

    در انگلیسی آمریکایی از wash up هم استفاده می‌شود.

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    After playing outside, the children washed quickly and sat at the table.

    بچه‌ها بعداز بازی در بیرون سریع خودشان را شستند و سر میز نشستند.

    He went to wash before going to bed.

    او قبل‌از خواب رفت تا خودش را بشوید.

    verb - intransitive

    ادبی جریان یافتن آب

    Rainwater washed into the narrow streets of the old town.

    آب باران در خیابان‌های باریک شهر قدیمی جاری شد.

    She closed her eyes and let the cool water wash over her face.

    او چشمانش را بست و گذاشت آب خنک روی صورتش جاری شود.

    noun countable A2

    شست‌وشو

    The doctor advised him to give the wound a gentle wash twice a day.

    پزشک به او توصیه کرد زخم را روزی دو بار به‌آرامی شست‌وشو دهد.

    The car looks much better after a wash.

    ماشین بعداز شست‌وشو خیلی بهتر به نظر می‌رسد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    mouthwash

    دهان‌شویه

    a carwash

    محل اتومبیل‌شویی

    noun singular

    (the wash) لباس‌های شستنی، رخت‌ها

    She put the wash in a basket.

    او رخت‌های شستنی را در سبد گذاشت.

    She separated the white wash from the colored wash.

    او رخت‌های سفید را از رخت‌های رنگی جدا کرد.

    noun countable

    لایه‌ی نازک رنگ

    Before the paint dried, he applied a quick wash to balance the tones.

    قبل‌از اینکه رنگ خشک شود، لایه‌ی نازکی زد تا تن‌ آن را متعادل کند.

    The painter finished the portrait with a delicate wash to blend the shadows.

    نقاش، پرتره را با لایه‎‌ی نازک رنگ به پایان رساند تا سایه‌ها را یکدست کند.

    noun singular countable

    انگلیسی آمریکایی مساوی، بی‌فایده، خنثی (موقعیتی که دو چیز متفاوت به تعادل می‌رسند)

    The advantages and disadvantages are a wash, so the deal doesn’t really matter.

    مزایا و معایب مساوی درآمده‌اند، بنابراین این معامله واقعاً اهمیتی ندارد.

    They gained new customers but lost old ones, making it a wash.

    آن‌ها مشتریان جدیدی به دست آوردند اما مشتریان قدیمی را از دست دادند، که نتیجه را خنثی کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The extra costs made the savings a wash in the end.

    هزینه‌های اضافی در نهایت پس‌انداز را بی‌فایده کرد.

    noun singular

    ادبی صدای موج، صدای برخورد آب

    The wash of the river against the rocks echoed through the valley.

    صدای برخورد رودخانه با صخره‌ها در دره طنین‌انداز شد.

    He opened the window and heard the wash of the sea below.

    او پنجره را باز کرد و صدای موج‌های دریا در پایین را شنید.

    noun singular

    انگلیسی آمریکایی (the wash) رخت‌شویی، شست‌وشو

    Adding baking soda to the wash helps remove stains.

    اضافه کردن جوش‌شیرین به رخت‌شویی به از بین بردن لکه‌ها کمک می‌کند.

    She always does the wash on Saturdays.

    او همیشه روزهای شنبه لباس‌ها را می‌شوید.

    suffix

    (wash-) فریب‌کاری

    Consumers are becoming more aware of greenwashed advertising campaigns.

    مصرف‌کنندگان نسبت به کارزارهای تبلیغاتی سبزشده آگاه‌تر می‌شوند.

    The festival organizers rejected sponsorship to avoid pinkwashing.

    برگزارکنندگان جشنواره حمایت مالی را رد کردند تا از صورتی‌شویی جلوگیری کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد wash

    1. noun laundry, bath
      Synonyms:
      washing cleaning bathing scrub rinse shampoo shower cleansing ablution dirty clothes laundering bathe
    1. noun wave; water movement
      Synonyms:
      flow roll surge swell rush sweep eddy gush heave lapping murmur swirl undulation surging ebb and flow swishing spurt
    1. noun coloring
      Synonyms:
      stain coat coating layer film overlay rinse suffusion swab
    1. verb bathe, clean
      Synonyms:
      clean wash up clean up shower take a shower take a bath soak rinse scrub wipe immerse douse wet shampoo launder lave dip sponge swab hose freshen up fresh up cleanse moisten imbue slosh brush up scour soap drench float bubble lap starch tub do the dishes do the laundry
      Antonyms:
      dirty
    1. verb be convincing
      Synonyms:
      convince be reasonable be plausible be acceptable hold water stand up carry weight hold up bear scrutiny endure stick

    Phrasal verbs

    wash away

    شستن و با خود بردن، زدودن

    wash down

    (با آب یا بخار و غیره) شستن، پاک کردن

    (لقمه را) با آب قورت دادن

    wash out

    شستشو کردن، کثافات را پاک کردن

    wash over (someone)

    (انگلیس- عامیانه) متوجه (چیزی) نشدن

    wash up

    شستن

    Phrasal verbs بیشتر

    wash off

    شستن و با خود بردن

    wash over

    متوجه چیزی نشدن

    احساسات کسی را تحت تاثیر قرار دادن

    خیز برداشتن

    Collocations

    be in the wash

    درحال شسته شدن بودن، هنوز خیس بودن

    machine-wash, vt.

    با ماشین رختشویی شستن

    Idioms

    come out in the wash

    (عامیانه) 1- دیر یا زود معلوم شدن 2- خود به خود معین یا حل شدن

    wash one's hands of (something)

    (نسبت به چیزی) از خود سلب مسئولیت کردن، از ادامه‌ی کاری خودداری کردن، دست از کاری شستن

    لغات هم‌خانواده wash

    noun
    wash, washer, washing
    adjective
    washable, unwashed
    verb - transitive
    wash

    سوال‌های رایج wash

    گذشته‌ی ساده wash چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده wash در زبان انگلیسی washed است.

    شکل سوم wash چی میشه؟

    شکل سوم wash در زبان انگلیسی washed است.

    شکل جمع wash چی میشه؟

    شکل جمع wash در زبان انگلیسی washes است.

    وجه وصفی حال wash چی میشه؟

    وجه وصفی حال wash در زبان انگلیسی washing است.

    سوم‌شخص مفرد wash چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد wash در زبان انگلیسی washes است.

    ارجاع به لغت wash

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «wash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wash

    لغات نزدیک wash

    • - was
    • - wasabi
    • - wash
    • - wash away
    • - wash down
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.