گذشتهی ساده:
lappedشکل سوم:
lappedسومشخص مفرد:
lapsوجه وصفی حال:
lappingتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- شلپشلپ خوردن، قلپقلپ خوردن 2- (عامیانه) با حرص و ولع خوردن 3- (عامیانه) با شوق و ذوق پذیرفتن 4- بهآسانی باورکردن
drop (or dump) into someone's lap
(مسئولیت و غیره را) به کسی تحمیل کردن، به گردن کسی انداختن
خارج از قدرت بشر، در دست خدا
در ناز و نعمت، در تجمل و رفاه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lap» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lap