با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Imbricate

American: ˈɪmbrɪkeɪt British: ˈɪmbrɪkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • verb - transitive adjective adverb
    مثل فلس ماهی روی هم چیدن، نیمه‌نیمه روی هم گذاشتن، روی هم قرار گرفته، فلس‌فلس، پولک‌پولک
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد imbricate

  1. adjective Used especially of leaves or bracts; overlapping or layered as scales or shingles
    Synonyms: imbricated

ارجاع به لغت imbricate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imbricate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imbricate

لغات نزدیک imbricate

پیشنهاد بهبود معانی