با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Imbricate

American: ˈɪmbrɪkeɪt British: ˈɪmbrɪkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive adjective adverb
مثل فلس ماهی روی هم چیدن، نیمه‌نیمه روی هم گذاشتن، روی هم قرار گرفته، فلس‌فلس، پولک‌پولک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imbricate

  1. adjective Used especially of leaves or bracts; overlapping or layered as scales or shingles
    Synonyms: imbricated

ارجاع به لغت imbricate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imbricate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imbricate

لغات نزدیک imbricate

پیشنهاد بهبود معانی