Imbrication

ˌɪmbrɪˈkeɪʃən ˌɪmbrəˈkeɪʃən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    imbrications

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
لایه‌لایه بودن، سلفی شدن، هم‌پوشانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The fish's scales showed a perfect imbrication.
- فلس‌های ماهی هم‌پوشانی کاملی را نشان می‌دادند.
- The imbrication of the roof tiles prevented water leakage.
- لایه‌لایه بودن سفال‌های سقف از نشت آب جلوگیری کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت imbrication

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imbrication» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/imbrication

لغات نزدیک imbrication

پیشنهاد بهبود معانی