( swath ) ردپا، ردیف باریک، راه باریک، اثرماشین چمنزنی، پیچیدن، قنداق کردن، نوار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her hands were swathed in bloody bandages.
دستانش با زخم بندهای خونین باند پیچی شده بودند.
Kristina had swathed herself in a white towel.
کریستینا خود را در حولهای سفید پیچیده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «swathe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swathe