گذشتهی ساده:
bandagedشکل سوم:
bandagedسومشخص مفرد:
bandagesوجه وصفی حال:
bandagingشکل جمع:
bandagesبانداژ، نوار زخمبندی، باندپیچی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
a man with a bandaged arm
مردی با بازوی نوارپیچی شده
The doctor applied a fresh bandage to the wound.
دکتر یک بانداژ تازه روی زخم زد.
انگلیسی آمریکایی چسبزخم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The bandage concealed the deep cut on her arm.
چسبزخم بریدگی عمیق بازوی او را پنهان کرد.
She carefully removed the old bandage.
او چسبزخم قبلی را بااحتیاط برداشت.
بانداژ کردن، پانسمان کردن، باندپیچی کردن
The nurse bandaged the boy's scraped knee.
پرستار زانوی خراشیدهی پسر را پانسمان کرد.
I bandaged my finger after cutting it.
انگشتم را بعداز بریدن بانداژ کردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bandage» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bandage