فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bandage

ˈbændɪdʒ ˈbændɪdʒ

گذشته‌ی ساده:

bandaged

شکل سوم:

bandaged

سوم‌شخص مفرد:

bandages

وجه وصفی حال:

bandaging

شکل جمع:

bandages

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A2

بانداژ، نوار زخم‌بندی، باندپیچی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

a man with a bandaged arm

مردی با بازوی نوارپیچی شده

The doctor applied a fresh bandage to the wound.

دکتر یک بانداژ تازه روی زخم زد.

noun countable

انگلیسی آمریکایی چسب‌زخم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The bandage concealed the deep cut on her arm.

چسب‌زخم بریدگی عمیق بازوی او را پنهان کرد.

She carefully removed the old bandage.

او چسب‌زخم قبلی را بااحتیاط برداشت.

verb - transitive

بانداژ کردن، پانسمان کردن، باندپیچی کردن

The nurse bandaged the boy's scraped knee.

پرستار زانوی خراشیده‌ی پسر را پانسمان کرد.

I bandaged my finger after cutting it.

انگشتم را بعداز بریدن بانداژ کردم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bandage

  1. noun covering for wound
    Synonyms:
    dressing gauze compress plaster cast
  1. verb cover a wound
    Synonyms:
    wrap dress bind swathe truss

ارجاع به لغت bandage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bandage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bandage

لغات نزدیک bandage

پیشنهاد بهبود معانی