آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱ شهریور ۱۴۰۳

    Clean

    kliːn kliːn

    گذشته‌ی ساده:

    cleaned

    شکل سوم:

    cleaned

    سوم‌شخص مفرد:

    cleans

    وجه وصفی حال:

    cleaning

    صفت تفضیلی:

    cleaner

    صفت عالی:

    cleanest

    معنی clean | جمله با clean

    adjective A1

    پاکیزه، عفیف، طاهر، تمیز، نظیف، سترده، مطهر

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    cleaning liquid

    مایع تمیزکننده

    The room was spotlessly clean.

    اتاق تر و تمیز بود.

    adjective

    پاک، صاف، زلال، باطراوت، روشن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    a clean white shirt

    پیراهن پاک و سپید

    This soap cleans the stains.

    این صابون لکه‌ها را پاک می‌کند.

    adjective

    (از نظر اخلاقی) پاک، منزه، عاری از گناه

    She has always led a clean life.

    او همیشه پاک و معصوم زندگی کرده است.

    adjective

    (در مورد شوخی و بذله) با نزاکت

    a clean joke

    شوخی (جوک) با نزاکت

    adjective

    خوش قواره، خوش هیکل، متناسب

    a clean profile

    نیمرخ خوش‌فرم

    adjective

    صاف و ساده (و عاری از تزئینات درهم و پیچیده)

    clean architectural lines

    خطوط (و سطوح) ساده‌ی معماری

    adjective

    پر مهارت، تردست

    a clean stroke

    ضربه‌ای ماهرانه

    adjective

    (در مورد مجرا و لوله و غیره) باز، بند نیامده، عاری از گرفتگی

    a clean drain

    راه آب (یا زیر آب) باز

    adjective

    کامل، بی‌کم‌وکاست

    He made a clean sweep of the matches.

    او کلیه‌ی مسابقات را برد.

    I had clean forgotten.

    کاملاً فراموش کرده بودم.

    adjective

    عاری از خط خوردگی یا قلم زدگی، تمیز و خوانا

    a clean copy for the printer

    نسخه‌ی پاک‌نویس جهت (حروف‌چین) چاپخانه

    adjective

    (امریکا-خودمانی) غیر مسلح، بدون سلاح یا مواد مخدر (و سایر چیزهای غیر قانونی)، (در مورد اتهام) بی گناه

    The police searched him and found him clean.

    پلیس او را گشت و چیزی گیر نیاورد.

    a rough but clean contest

    مبارزه‌ی خشن ولی منصفانه

    adjective

    (مذهب) حلال، طیب

    Moslems and Jews do not consider pork clean.

    مسلمانان و یهودیان گوشت خوک را حلال نمی‌دانند.

    adjective

    (سگ، گربه و غیره) تربیت شده

    Cats are clean animals.

    گربه حیوان تمیزی است.

    adjective

    تازه، دست‌نخورده، مصرف نشده، (کاغذ) سفید، (لباس، ملافه) شسته

    to clean up past-due bills

    حل و فصل کردن بدهی‌های معوقه

    The ball went clean through the hoop.

    توپ درست از وسط حلقه گذشت.

    verb - transitive

    زدودن، منزه کردن، تنظیف کردن، پاک کردن، تمیز کردن

    Pari cleans the house every day.

    پری هر روز خانه را تمیز می‌کند.

    verb - transitive

    تصفیه کردن، درست کردن

    verb - intransitive

    تمیز شدن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد clean

    1. adjective not dirty; uncluttered
      Synonyms:
      neat tidy fresh pure white bright clear immaculate spotless shining washed sanitary orderly stainless unblemished simple well-kept dirtless unsoiled speckless unpolluted hygienic graceful elegant faultless flawless unspotted untainted unsmudged unstained unsullied squeaky laundered trim blank vanilla apple-pie order neat as a pin neat as a button spic and span untarnished delicate snowy
      Antonyms:
      dirty polluted stained cluttered tarnished filthy foul
    1. adjective sterile
      Synonyms:
      pure sanitary sterilized disinfected hygienic uncontaminated unpolluted aseptic antiseptic uninfected purified decontaminated unadulterated unsullied wholesome clarified
      Antonyms:
      dirty impure adulterated unsterile
    1. adjective chaste, virtuous
      Synonyms:
      good innocent moral decent upright virtuous honorable respectable blameless faultless guiltless sinless exemplary modest crimeless inculpable undefiled unsullied
      Antonyms:
      impure unchaste unvirtuous defiled besmirched
    1. adjective precise, sharp
      Synonyms:
      clear plain simple correct definite distinct neat readable legible clear-cut precise sharp trim uncluttered
      Antonyms:
      imprecise indefinite muddled
    1. adjective complete, thorough
      Synonyms:
      total complete whole entire perfect final absolute decisive conclusive unimpaired
      Antonyms:
      incomplete
    1. verb make undirty, uncluttered
      Synonyms:
      wash cleanse wipe clean up tidy up clear up neaten dust scrub rinse sweep mop sponge shampoo bathe bath flush soak brush polish sanitize disinfect sterilize vacuum scour straighten up do up purge purify refine clarify pick up erase expunge pick scrape absterge deterge swab spruce up lave whisk shake out rout out rasp blot winnow edulcorate elutriate depurate expurgate hackle dredge cauterize clear the decks deodorize
      Antonyms:
      dirty soil stain foul defile adulterate

    Phrasal verbs

    clean down

    کاملاً تمیز کردن

    clean out

    تمیز و مرتب کردن

    بی‌پول کردن، مفلس کردن

    clean up

    خوب پاک کردن

    (از اعتیاد به الکل و مخدر و غیره) پاک شدن

    سود کلان کردن، پول هنگفت به دست آوردن

    clean up after

    (بریز و بپاش دیگران را) نظافت کردن

    clean up on

    (امریکا ـ عامیانه) شکست دادن، مغلوب کردن

    Idioms

    come clean

    (امریکا ـ عامیانه) اذعان کردن، اقرار کردن، راست گفتن

    لغات هم‌خانواده clean

    noun
    cleaner, cleaning, cleanliness, clean, cleanser
    adjective
    clean
    verb - transitive
    clean, cleanse
    adverb
    clean, cleanly

    سوال‌های رایج clean

    گذشته‌ی ساده clean چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده clean در زبان انگلیسی cleaned است.

    شکل سوم clean چی میشه؟

    شکل سوم clean در زبان انگلیسی cleaned است.

    وجه وصفی حال clean چی میشه؟

    وجه وصفی حال clean در زبان انگلیسی cleaning است.

    سوم‌شخص مفرد clean چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد clean در زبان انگلیسی cleans است.

    صفت تفضیلی clean چی میشه؟

    صفت تفضیلی clean در زبان انگلیسی cleaner است.

    صفت عالی clean چی میشه؟

    صفت عالی clean در زبان انگلیسی cleanest است.

    ارجاع به لغت clean

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «clean» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clean

    لغات نزدیک clean

    • - claytonia
    • - cld
    • - clean
    • - clean and jerk
    • - clean bill of health
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Portuguese pharmacy phat phrase pice piety piggy pipsqueak pitch in pitch-dark raise your hand zoom in yoga wouldn't would-be اغماض کردن مقلد معیشت معاش معضل معضلات عزل کردن ابلق اسم آجیل ثواب غدیر خوشحال خوش‌حالی چپق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.