معنی antiseptic به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌæntəˈseptɪk ˌæntəˈseptɪk

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

شکل جمع:
antiseptics
صفت تفضیلی:
more antiseptic
صفت عالی:
most antiseptic

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective

داروی ضدعفونی، گندزدا، ضدعفونی، تمیز و پاکیزه،مشخص، پلشت‌بر، جداگانه، پادگند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- to wash out (or clean) with antiseptic

- با گندزدا تمیز کردن

- Akbar and his antiseptic ideas

- اکبر و اندیشه‌های بی‌بو و خاصیت او

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد antiseptic

adjective completely clean, uncontaminated; decontaminating

Synonyms: antibacterial, antibiotic, aseptic, bactericidal, clean, disinfectant, germ-destroying, germ-free, germicidal, hygienic, medicated, prophylactic, pure, purifying, sanitary, sterile, sterilized, sterilizing, unpolluted

Antonyms: contaminated, polluted, unclean, unsanitary, unsterile
noun decontaminating agent

Synonyms: bactericide, detergent, disinfectant, germicide, preservative, preventative, preventive, prophylactic, purifier, sterilizer

ارجاع به لغت antiseptic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «antiseptic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/antiseptic

لغات نزدیک antiseptic

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار