بیخدشه، بیعیبونقص، پاک
pure, unblemished joy
لذت پاک و خالص
The commission does not have an unblemished reputation.
شهرت کمسیون بیعیبونقص نیست.
دستنخورده، بدونتغییر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
For six years his championship record was unblemished.
تا شش سال رکوردش دستنخورده باقی ماند.
The report stated that Stewart's character had remained completely unblemished.
آنها گفتند استوآرت شخصیتش اصلاٌ تغییر نکرده بود.
بدون لک، بدون لکه، تمیز
her smooth unblemished skin
پوست صاف و بدون لکهاش
unblemished skin
پوست صاف
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unblemished» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unblemished