گذشتهی ساده:
winnowedشکل سوم:
winnowedسومشخص مفرد:
winnowsوجه وصفی حال:
winnowingبوجاری کردن، باد افشان کردن، باد دادن، افشاندن، پاک کردن، غربال کردن، به جنبش درآوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We must winnow out the inaccuracies in this report.
بایستی اشتباهات این گزارش را در بیاوریم.
to winnow the truth from a mass of conflicting evidence
حقیقت را از تودهی مدارک ضد و نقیض استخراج کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «winnow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/winnow