گذشتهی ساده:
moppedشکل سوم:
moppedسومشخص مفرد:
mopsوجه وصفی حال:
moppingشکل جمع:
mops(ابزار) زمینشوی، چوبی که کهنه یا پشم بر سر آن میپیچند و مانند جارو بهکار میبرند
Pouya mopped the mosaics every other day.
پویا یک روز در میان موزاییکها را زمین شوی میکشید.
هر چیز همانند زمین شوی: سرپرمو، موی ژولیده
his hair was a disorderly yellow mop.
موی سرش همچون زمینشوی ژولیده و زردرنگ بود.
کاملا مصرف کردن، تمام کردن
شکست دادن
(ارتش) پاکسازی بقایای نیروهای شکستخوردهی دشمن
کاری را به پایان رساندن
(عامیانه) شکست قطعی دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mop» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mop