گذشتهی ساده:
blottedشکل سوم:
blottedسومشخص مفرد:
blotsوجه وصفی حال:
blottingشکل جمع:
blotsلکهدار کردن یا شدن، لک، لکه، بدنامی، عیب، پاکشدگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
ink blots on the paper
لکههای جوهر بر روی کاغذ
That shack is a blot on the landscape.
آن کلبه منظره را خراب کرده است.
a blot on his reputation
لکهای بر شهرت او
To blot the skin dry with a soft towel.
پوست (بدن) را با حولهی نرم خشک کن.
memories which were blotted from my mind
خاطراتی که از مغزم محو شده بود
We used to blot the ink with a blotter.
با جوهر خشککن (کاغذ خشککن) جوهر را خشک میکردیم.
His crime blotted his father's good name.
جنایت او نام نیک پدرش را لکهدار کرد.
Money should not blot out everything else.
پول نباید چیزهای دیگر را از نظر محو کند.
Dust had blotted out the sun.
غبار خورشید را از نظر پوشانده بود.
Let us try to blot out the memory of those terrible days.
بکوشیم تا یاد آن روزهای وحشتبار را از خاطر بزداییم.
زدودن، محو کردن، پوشاندن، تیره کردن
در آشامیدن، (با حوله و غیره) جمع کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blot