امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Blossom

ˈblɑːsm ˈblɒsm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blossomed
  • شکل سوم:

    blossomed
  • سوم‌شخص مفرد:

    blossoms
  • وجه وصفی حال:

    blossoming
  • شکل جمع:

    blossoms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
شکوفه، گل (به‌ویژه در گیاهانی که میوه می‌دهند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Apple trees were drowned in blossoms.
- درختان سیب غرق در شکوفه بودند.
- Orange blossom essence is an important component in the making of perfume.
- اسانس شکوفه‌ی پرتقال یکی از ارکان مهم در ساخت عطر است.
verb - intransitive
شکوفه کردن، گل دادن، غنچه کردن، شکفتن، باز شدن گل
- when spring comes, trees blossom.
- بهار که می‌آید درختان شکوفه می‌کنند.
- the petals of a blossoming flower
- گلبرگ‌های یک گل شکوفا
verb - intransitive
شکوفا شدن، پیشرفت کردن، رونق پیدا کردن، گل کردن
- their friendship blossomed and led to marriage.
- دوستی آن دو شکوفا شد و به ازدواج منجر گردید.
- it was then that the Islamic civilization began to blossom.
- در آن هنگام بود که تمدن اسلامی شروع به شکوفایی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blossom

  1. noun flower
    Synonyms: bloom, bud, efflorescence, floret, floweret, inflorescence, posy, spike
  2. verb flower
    Synonyms: bloom, blow, burgeon, burst, effloresce, leaf, open, outbloom, shoot, unfold
    Antonyms: fade, shrink, shrivel, wither
  3. verb flourish
    Synonyms: batten, bloom, develop, grow, mature, progress, prosper, succeed, thrive
    Antonyms: deteriorate, die, fade, shrink

Collocations

ارجاع به لغت blossom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blossom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blossom

لغات نزدیک blossom

پیشنهاد بهبود معانی