Prosper

ˈprɑːspər ˈprɒspə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    prospered
  • شکل سوم:

    prospered
  • سوم‌شخص مفرد:

    prospers
  • وجه وصفی حال:

    prospering

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
کامکار شدن، رونق یافتن، موفق شدن، کامیاب شدن، پیشرفت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Iran is prospering rapidly.
- ایران به‌سرعت رو به رونق است.
- When factories prosper, the whole country benefits.
- وقتی کارخانه‌ها رونق داشته باشند، همه‌ی کشور بهره‌مند می‌شود.
- One brother worked hard and prospered and the other starved.
- یک برادر سخت کار کرد و موفق شد و دیگری گرسنگی کشید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prosper

  1. verb be fortunate; succeed
    Synonyms: advance, arrive, augment, batten, bear, bear fruit, become rich, become wealthy, be enriched, benefit, bloom, blossom, catch on, do well, do wonders, fare well, fatten, feather nest, flourish, flower, gain, get on, get there, go places, go to town, grow rich, hit it big, hit the jackpot, increase, make a killing, make good, make it, make mark, make money, make out, multiply, produce, progress, rise, score, strike it rich, thrive, turn out well, yield
    Antonyms: fail, lose

ارجاع به لغت prosper

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prosper» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prosper

لغات نزدیک prosper

پیشنهاد بهبود معانی