گذشتهی ساده:
fattenedشکل سوم:
fattenedسومشخص مفرد:
fattensوجه وصفی حال:
fatteningفربه کردن، چاق کردن، پرواری کردن، حاصل خیزکردن، کود دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
fattening foods
خوراکهای چاقکننده
to fatten cows for the market
گاوها را برای (فروش در) بازار پروار کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fatten» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fatten