فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Distend

dɪˈstend dɪˈstend
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive adverb
    بادکردن، بزرگ کردن، متورم شدن
    • - malnourished children with distended bellies
    • - کودکان دچار سوء تغذیه با شکم‌های بیرون‌زده
    • - distended nostrils
    • - پشک‌های باد کرده، سوراخ‌های بزرگ دماغ
    • - a distended bladder
    • - مثانه‌ی متورم
    • - Her eyes distended with surprise.
    • - از شدت تعجب چشمانش بیرون زد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد distend

  1. verb bulge, swell
    Synonyms: amplify, augment, balloon, bloat, dilate, distort, enlarge, expand, increase, inflate, lengthen, puff, stretch, widen
    Antonyms: cave in, contract, deflate, fall, shrink

ارجاع به لغت distend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «distend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/distend

لغات نزدیک distend

پیشنهاد بهبود معانی