بادکردن، بزرگ کردن، متورم شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
malnourished children with distended bellies
کودکان دچار سوء تغذیه با شکمهای بیرونزده
distended nostrils
پشکهای باد کرده، سوراخهای بزرگ دماغ
a distended bladder
مثانهی متورم
Her eyes distended with surprise.
از شدت تعجب چشمانش بیرون زد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «distend» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/distend