فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Distend

dɪˈstend dɪˈstend

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb

بادکردن، بزرگ کردن، متورم شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

malnourished children with distended bellies

کودکان دچار سوء تغذیه با شکم‌های بیرون‌زده

distended nostrils

پشک‌های باد کرده، سوراخ‌های بزرگ دماغ

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a distended bladder

مثانه‌ی متورم

Her eyes distended with surprise.

از شدت تعجب چشمانش بیرون زد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد distend

  1. verb bulge, swell
    Synonyms:
    increase expand enlarge inflate stretch widen augment amplify lengthen dilate balloon puff bloat distort
    Antonyms:
    shrink contract deflate fall cave in

ارجاع به لغت distend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «distend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/distend

لغات نزدیک distend

پیشنهاد بهبود معانی