گذشتهی ساده:
stretchedشکل سوم:
stretchedسومشخص مفرد:
stretchesوجه وصفی حال:
stretchingشکل جمع:
stretchesکشیدن، امتداد دادن، بسط دادن، منبسط کردن، کش آوردن، کش دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He stretched his legs on the bed.
پاهای خود را روی بستر دراز کرد.
He stretched his hand toward me.
دست خودش را به سوی من دراز کرد.
The tree had stretched its branches over the cabin.
درخت شاخههای خود را برفراز کلبه گسترده بود.
ارتجاع، اتساع، کشش
دوره، مدت
during a long stretch of time
طی دورهای طولانی از زمان
Abbas believed in regular stretches of work.
عباس به زمانبندی منظم برای کار کردن اعتقاد داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stretch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stretch