محدود کردن، کوتاهی کردن، مضایقه کردن، کم دادن، به قناعت واداشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He performed his stint satisfactorily.
کارهای محولهی خودش را خوب انجام داد.
a two-year stint as a newspaper reporter
خدمت دوساله بهعنوان گزارشگر روزنامه
without stint
بیمضایقه
America helped her allies without stint.
امریکا بدون مضایقه به متحدان خود کمک کرد.
They will have to stint themselves for months to buy a bicycle.
برای خریدن یک دوچرخه مجبور خواهند بود ماهها صرفهجویی کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stint» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stint