گذشتهی ساده:
taskedشکل سوم:
taskedسومشخص مفرد:
tasksوجه وصفی حال:
taskingشکل جمع:
tasksکار، وظیفه، تکلیف، امر مهم
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
The task of controlling the tickets was given to him.
وظیفهی وارسی بلیطها به او واگذار شده بود.
A teacher's task is to teach and to guide.
وظیفهی معلم آموزش دادن و ارشاد است.
the tasks that were set for chemistry students
تکالیفی که برای دانشجویان شیمی تعیین شده بود
a novel which I had to read as a school holiday task
رمانی که باید بهعنوان تکلیف دوران تعطیلات مدرسه میخواندم
وظیفهای محول کردن، به کاری گماشتن، مسئول انجام کاری کردن، سپردن کاری به کسی، مأمور انجام کاری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Our department has been tasked with training the new employees.
مسئولیت آموزش کارمندان جدید، بر عهدهی بخش ما گذاشته شده است.
He was tasked by the manager to prepare the monthly report.
مدیر، وظیفهی تهیهی گزارش ماهانه را به او سپرد.
انجام دادن یک وظیفه
کاری را به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
وظیفه دلهره آور / وظیفه طاقت فرسا / کار سخت و ترسناک
سرزنش کردن، به باد انتقاد گرفتن
far from easy, none too easy, no easy task
نه چندان آسان، دشوار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «task» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/task