آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۱ فروردین ۱۴۰۴

    Task

    tæsk tɑːsk

    گذشته‌ی ساده:

    tasked

    شکل سوم:

    tasked

    سوم‌شخص مفرد:

    tasks

    وجه وصفی حال:

    tasking

    شکل جمع:

    tasks

    معنی task | جمله با task

    noun countable B2

    کار، وظیفه، تکلیف، امر مهم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The task of controlling the tickets was given to him.

    وظیفه‌ی وارسی بلیط‌ها به او واگذار شده بود.

    A teacher's task is to teach and to guide.

    وظیفه‌ی معلم آموزش دادن و ارشاد است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the tasks that were set for chemistry students

    تکالیفی که برای دانشجویان شیمی تعیین شده بود

    a novel which I had to read as a school holiday task

    رمانی که باید به‌عنوان تکلیف دوران تعطیلات مدرسه می‌خواندم

    verb - transitive

    وظیفه‌ای محول کردن، به کاری گماشتن، مسئول انجام کاری کردن، سپردن کاری به کسی، مأمور انجام کاری کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Our department has been tasked with training the new employees.

    مسئولیت آموزش کارمندان جدید، بر عهده‌ی بخش ما گذاشته شده است.

    He was tasked by the manager to prepare the monthly report.

    مدیر، وظیفه‌ی تهیه‌ی گزارش ماهانه را به او سپرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد task

    1. noun job or chore, often assigned
      Synonyms:
      work job duty responsibility assignment business labor effort undertaking chore occupation function project errand mission office charge burden trouble pain nuisance headache strain toil tax load grind stint calling province employment enterprise bother deadweight grindstone millstone onus daily grind long row to hoe gig exercise fun and games
      Antonyms:
      fun entertainment pastime
    1. verb assign, burden
      Synonyms:
      load charge burden weigh tax strain oppress exhaust test push overload weight saddle entrust lade weary encumber
      Antonyms:
      unburden

    Collocations

    perform a task

    انجام دادن یک وظیفه

    break a task down

    کاری را به بخش‌های کوچکتر تقسیم کردن

    daunting task

    وظیفه دلهره آور / وظیفه طاقت فرسا / کار سخت و ترسناک

    Idioms

    take to task

    سرزنش کردن، به باد انتقاد گرفتن

    far from easy, none too easy, no easy task

    نه چندان آسان، دشوار

    سوال‌های رایج task

    گذشته‌ی ساده task چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده task در زبان انگلیسی tasked است.

    شکل سوم task چی میشه؟

    شکل سوم task در زبان انگلیسی tasked است.

    شکل جمع task چی میشه؟

    شکل جمع task در زبان انگلیسی tasks است.

    وجه وصفی حال task چی میشه؟

    وجه وصفی حال task در زبان انگلیسی tasking است.

    سوم‌شخص مفرد task چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد task در زبان انگلیسی tasks است.

    ارجاع به لغت task

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «task» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/task

    لغات نزدیک task

    • - tasian
    • - tasite
    • - task
    • - task force
    • - taskmaster
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.