Lade

ˈleɪd leɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive adverb
بار کردن، بارگیری کردن، خالی کردن، با ملاغه خالی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lade

  1. verb to place a burden or heavy load on
    Synonyms:
    load burden weight charge tax saddle encumber freight cumber
  1. verb to fill
    Synonyms:
    load pack stuff replenish pile heap laden load-up ladle
  1. verb to dip
    Synonyms:
    dip scoop spoon ladle bail

ارجاع به لغت lade

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lade» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lade

لغات نزدیک lade

پیشنهاد بهبود معانی