امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bail

beɪl beɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bailed
  • شکل سوم:

    bailed
  • سوم‌شخص مفرد:

    bails
  • وجه وصفی حال:

    bailing
  • شکل جمع:

    bails

توضیحات

در انگلیسی بریتانیایی در معنای سوم به‌جای bail از bale استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
حقوق وثیقه، قرار وثیقه link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The judge set a high bail for the accused murderer.
- قاضی برای متهم قاتل قرار وثیقه تعیین کرد.
- He was unable to pay his bail and remained in jail until his trial.
- او نتوانست وثیقه‌اش را بپردازد و تا زمان محاکمه در زندان ماند.
noun plural
ورزش (bails) بِیل (کریکت) (دو چوب کوچک بین سه میله‌ی عمودی ویکت)
- The batsman was disappointed to see the bails knocked off by the bowler.
- ضربه‌زن از دیدن بِیل نزدیک بازیکن ناامید شد.
- The umpire quickly replaced the bails.
- داور به‌سرعت بِیل را جایگزین کرد.
verb - intransitive
آب بیرون ریختن (از قایق و ...)
- The sailors bailed with their helmets.
- ملوانان با کلاه‌خودهای خود آب قایق را بیرون ریختند.
- They bailed out the pool's water.
- آب حوض را بیرون ریختند.
verb - transitive
حقوق (به قید ضمانت) آزاد کردن
- His father bailed him out of jail.
- به ضمانت پدرش از زندان آزاد شد (پدرش او را از زندان آزاد کرد).
- She bails her brother out of jail every time he gets arrested.
- او هربار که برادرش دستگیر می‌شود، او را از زندان آزاد می‌کند.
verb - intransitive informal
(کاری را) متوقف کردن، (محلی را) ترک کردن، (جایی یا کسی را) پیچاندن، جیم زدن
- I can't believe she bailed on our plans without any explanation.
- نمی‌توانم باور کنم که بدون هیچ توضیحی برنامه‌های ما را متوقف کرد.
- He had to bail on the party early because he wasn't feeling well.
- او مجبور شد زودتر مهمانی را ترک کند؛ زیرا حالش خوب نبود.
verb - intransitive
(bail out) از تنگنا نجات دادن، کمک کردن، با چتر پریدن، (موقعیت دشواری را)‌ ترک کردن
- The pilot had to bail out of the burning airplane.
- خلبان ناچار شد با چتر نجات از هواپیمای در حال اشتعال بیرون بپرد.
- He was deep in debt and his rich father would not bail him out.
- او سخت زیر بار قرض بود و پدر پولدارش از کمک به او خودداری می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bail

  1. noun money for assurance
    Synonyms:
    bond collateral guarantee pawn pledge recognizance security surety warrant warranty

Phrasal verbs

  • bail out

    نجات دادن، رهانیدن

    زدودن آب از چیزی که در حال غرق شدن بوده

    (در شرایط اضطراری) با چتر نجات از هواپیما بیرون پریدن

Collocations

  • bail bond

    ضمانت‌نامه، کفالت‌نامه

  • give bail

    ضمانت دادن، کفالت دادن

  • on bail

    (آزاد از زندان) با ضمانت و به طور مشروط، به قید کفالت

  • jump bail

    به قید کفیل آزاد شدن و فرار کردن

ارجاع به لغت bail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bail

لغات نزدیک bail

پیشنهاد بهبود معانی