شکل جمع:
warrantsسند عندالمطالبه، گواهی کردن، تضمین کردن، گواهی، حکم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a warrant on the city treasurer
حواله به خزانهدار شهر
a search warrant
حکم بازرسی خانه (یا اداره و غیره)
a warrant for your arrest
حکم بازداشت شما
His worth is warrant for his welcome hither.
(شکسپیر) ارجمندی او ایجاب میکند که در اینجا به او خوشامد گفته شود.
His actions were completely without warrant.
اعمال او به هیچوجه قابلتوجیه نبودند.
I warrant he will come when summoned.
اطمینان میدهم که هرگاه احضار شود خواهد آمد.
We hereby warrant that the said carpet is made in Kashan.
بدینوسیله تضمین میکنیم که قالی مذکور بافت کاشان است.
a pill warranted to cure measles
قرصی که ضمانت شده سرخک را درمان کند
The law warrants this procedure.
قانون این طرز عمل را مجاز میشناسد.
These strange events warrant further attention.
این رویدادهای عجیبوغریب توجه بیشتری را ایجاب میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «warrant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/warrant