فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Credential

krəˈdent͡ʃl̩ krəˈdenʃl̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective
    استوار‌نامه، گواهی‌نامه، اعتبار‌نامه، اختیار
    • - The new ambassador submitted his credentials.
    • - سفیر جدید استوار‌نامه‌ی خود را تقدیم کرد.
    • - It is hard to evaluate the credentials of foreign students.
    • - ارزشیابی مدارک دانشجویان خارجی دشوار است.
    • - Her credentials as an attorney are unmatched.
    • - صلاحیت او به‌عنوان وکیل دادگستری بی‌نظیر است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد credential

  1. noun A document attesting to the truth of certain stated facts
    Synonyms: credentials, certificate, certification

ارجاع به لغت credential

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «credential» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/credential

لغات نزدیک credential

پیشنهاد بهبود معانی