آخرین به‌روزرسانی:

Mission

ˈmɪʃn ˈmɪʃn

شکل جمع:

missions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2

مأموریت

to conduct a fact-finding mission

یک مأموریت واقعیت‌یابی را سرپرستی کردن

Your mission is to explain to them our goals.

مأموریت شما این است که هدف‌های ما را برای آن‌ها تشریح کنید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She went on mission as a nun.

او به ‌عنوان یک راهبه به مأموریت مذهبی رفت.

Their mission was to ask for a new loan.

مأموریت آن‌ها درخواست برای وام جدید بود.

Her mission in life was to be a good wife and mother.

رسالت او در زندگی این بود که همسر و مادر خوبی باشد.

He flew several bombing missions in Vietnam.

در ویتنام به چندین مأموریت بمب‌افکنی رفت.

We successfully carried out our mission of photographing enemy bridges.

ما با موفقیت مأموریت عکسبرداری از پل‌های دشمن را انجام دادیم.

noun countable

هیئت اعزامی، تبلیغی یا تبلیغات مذهبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He organized a mission to the Indians.

او هیئت اعزامی به سوی سرخپوستان را سازمان داد.

mission hall

تالار مرکز تبلیغات مذهبی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She gave all her money to missions.

او همه‌ی ثروت خود را صرف فعالیت‌های مذهبی کرد.

There is a Catholic mission school in our town.

در شهر ما یک مدرسه مذهبی کاتولیک وجود دارد.

verb - transitive countable

به مأموریت فرستادن

For several years she was missioned in Turkey.

سال‌های متمادی در ترکیه مأموریت داشت.

adjective countable

وابسته به مأموریت

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mission

  1. noun person’s task, responsibility
    Synonyms:
    job work duty responsibility task business assignment purpose goal end object objective errand profession trade vocation calling pursuit undertaking charge office commission trust aim quest operation lifework sortie

ارجاع به لغت mission

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mission» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mission

لغات نزدیک mission

پیشنهاد بهبود معانی